سادات خیرگو

خیرگو-علامرودشت-لامرد-فارس-سادات خیرگو

سادات خیرگو

خیرگو-علامرودشت-لامرد-فارس-سادات خیرگو

سادات خیرگو

خیرگو ای زادگاه خوب من

پیام های کوتاه
  • ۰
  • ۰

دانلود کلیپ تصویری:

http://bayanbox.ir/info/7977856403208787920/VID-20141126-WA0013

لینک فایل صوتی:

http://valayat.persiangig.com/lamerdcity/sher%20.seyyed.mp3/download?5d96


کذیما یاذش به خیر که همه شون ساده بیزن

مردمونی با خذا و همه افتاذه بیزن


شو محرم که می وی تو مسجد کوش دهی

بهر اولاد پیمبر همه ایستاذه بیذن


سید آقا روضه می خوند سید وهاب چوشی کنون

زنا هم دور علم ناله ها سر دازه بیزن


نوم شمشیر که می مه او مادرای مهربون

از سر صدق وصفا اولولو سر دازه بیزن


حاج سیدابراهیم حسینی نژاد

  • ۹۳/۱۲/۱۱

نظرات (۲)

*شعر کذیما یاذش به خیر ...به زبون محلی* 

کذیما یاذش به خیر که همشون ساده بیذن

مرذمونی با خدا و همه افتاده بیذن

شو محرم که می وی تو مسجد کوش دهی

بهر اولاد پیمبر همه ایستاذه بیذن

سید آقا روضه می خوند؛ سیدوهاب چوشی کنون

زنا هم دور علم ناله ها سر دازه بیذن

نوم شمشیر که می مه او مادرای مهربون

از سر صدق و صفا اولولو سر دازه بیذن

حالا می وینی جوون کاری نداره به خذا

قربون او روز واووم خیلی سر و ساذه بیذن

پیرمردا برشون شال و کوا بیذ و کلاه

جوونای ده به صف جملگی وایسذه بیذن

سرشون می تراشیذن با کنگری دوره زنی

حالا فرقی و رپی اوسا غلامزاده بیذن

حرف اول می زدن پیرای ده با کذخدا

جوونا ساکت بیذن اگه که شهزاده بیذن

حالا بعضی جوونا میناش مث مین زنن

شو و روز ا پشت منقل داره چرتک می زنه

خدا لعنت بکنه ای ماهوارای لعنتی

دخترا میان بیرون یه عده ای سر پتی

لعنت حق بو ا ای تمدن دوره ما

کرده این ماهواره ها روز جوونامون سیاه


زن و دختر نذاره کاری به جز تلویزیون

 پای این تلویزیون ا کف داذه دین و ایمون

نماز اول وقت همگی قضا شده

چه بگم دین و ایمون جوونا فنا شده

پدر بیچاره خارج داره زحمت می کشه

پسر بی ادبش تو جامعه چاقوکشه

حروم و حلال نذاره بیچارا فکر پولن

بی خبر از همه جا که بچه هاشون فضولن

خونه های آجری و ماشینای جورواجور

مال دنیای دنی چشم یه عده کرده کور

خونه های کذیمی اگه که بیذ ا سنگ و شل

یکلش آذم می خوسیذ و یه قسمتش آغل

صوت این تلویزیون گوش اذم کر نمی که

بچه های معصوم مسلمونا خر نمی که

صذای زاره خر روح آدم صفا می داذ

قدقد مرغ و خروس درد آذم شفا می داذ

صدای های بچه گل واذار می که ما بدوئیم

بلکه حالا تنبلیم ا تنبلی مثل گوئیم

بازیمون یلخترو لت پس پا و سرسرو

مو بیذم عباس بیذ و احمد و فرضو دهدارو

سر و کار جوونا او روز نوی جز با تفنگ

حالا می شنوی جوون چرتکین پای سیخ و سنگ


دخترا و پسرا کاطی همدیگه بیذن

هر و نری نویذ و خیلی سر و ساده بیذن

خروسا بنگ اذون سر می, داذن ا صبح تا شو

کولر و پنکه نوی دروازه بیذ و حوض او

نزدیک ظهر که می وی حوضین او جای مو بیذ

می جخیذم توی او تا یاد بگیرم مو شنو

حالا با خور نذاره که جوونش ا کویان

با کی می گرده جوونش عاکلن یا که گنان

مدتی که بگذره چرتکین بیخ دلش

تا چشش واز بکنه برده اساس منزلش

الغرض حرف دل سید شنو از جون و دل

تا که در پیش خذا نگردی ای جوون خجل

خاطر هم می خواسن مرذمون اون زمونا

از جورین گرفته تا کاه و گل پشت بونا

چه عروسی چه عزا یاور همدیگه بیذن

کروون اون زمونا که جوونا پکر بیذن

خذا رحمت بکنه اوسا حسین زارغلوم

با بچاش دو می زدن تو عروسی ا صبح تا شوم

سر روح دوماد می بردن با لباس عروسی

موقعی دوماذ می مه شروع می کردن عروسی

مشذی فرج بیذ و تیمورو بیذ و کرنا

طیفه دوماذ می مه با یک پاتیلک حنا

شو عروسی که می وی دوماذ بیچاره ما

نمی فهمی هر و نری و می لرزی دس و پا

تکرارش می که حسین زارغلوم با پسرش

اگه که خیلی نفهم بیذ می زدن توی سرش

اما حالا پسرا و دخترای دوره ما

بس که پای ماهوارن جلو جلو گشتن دوماذ

حاجی زار غلوم ناقاره می زد و بچش رجو

دوتامون خشب بیذیم اون زمونا که تو نگو

خلاصه یاد و دو صد یاذ کذیم و کذیما

یاد اون خاطره ها و یاذ اون دل رحیما

زیر مخا جوونا می رفتن از بهر خرک

حالا تا پاسی ا شب نشسته ان دور ورق

جوونای امروزی کاری نذارن ا پدر

می روند تا پاسی از شب همگی ا خونه در

*سراینده؛ حاج سید ابراهیم حسینی نژاد*
بنام خدا 
قدیما یادش به خیر که همه شون ساده بیزن
مردمانی با خدا و همه افتاذه بیزن
رمضون ماه خدا که سر میزد مردم ما 
همگی ری پشت بون ماه خدا دیده بیزن 
یاد و صد یاد قدیم سحر تو ماه رمضون 
دی و با پس چاله دل به دعا داده بیزن 
یازمن پاتیلا پر بی از برنج و رشتکوه 
دی و با جار میزدن ما پای ویزیم بیگفتگو 
پس چاله قلیونش چاق بیزن چای تازه دم 
قوری چای خل می خو تو چاله که هر میکه آدم 
خروسها  بانگ اذان سر میدان به صبح و شو 
کولر و پنکه نویز دروازه بیزو حوض او
هوای شرجی و تشباد که آدم گرمیگره 
می چخیدم توی حوض تا یاز بگیرم مو شنو 
حالا با خبر نداره که جونش به کجا ست 
باکی میگرده کلک او عاقلن یا که گناست 
مدتی که بگذره چرتکین بیخ دلش 
تاچشاش وا بکنه برده اساس منزلش 
دی و با فکری بکن تاکه نرفته از کفت 
پسر بی بندو بار و دخترای جلفت 
خلاصه یاد قدیم به خیر 
شمه ای از اشعار قدیما 
حسین نژاد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی